پر از شادی است
بی کران عشق است
دریای بیداری است
قلب ما
از ما بکشید
هر قدر می خواهید
ما را شکنجه کنید
تا می توانید
بچه هایمان را
از آغوش پدران و مادرانشان
محروم کنید
چشم ها را پر از اشک کنید
چشم هایی
که از این همه نا مردمی
می سوزند
و
آب می شوند
شلاقمان بزنید
زنا کاریم ما
بی خداییم
نامسلمانیم
و
در پست ترین رویاهایمان
نشانی
از
حضور اندیشه ی شما
نمی یابیم
به دار بیاویزیدمان
به داری
که نشانی
از
حضور انسان
در آن نیست
ما زنده ایم اما
نه شما
ما زمین را درو می کنیم
نه شما
ما باد در مشت داریم
نه شما
ابر
رفیق ماست
که
بر ما خواهد بارید
ابری
که آبستن آزادی است
ابری
که خاطره ی همه ی دردها را
تجاوزها را
و
جنایت های بی شمار را
با خود
حمل کرده است
این صدای آشنا را نمی شناسید؟
صدای جهان زنده را؟
نه؟
صدای عصیان کوچه ها
صدای شکسته شدن دیوارها
آب شدن برفها
و
گره شدن مشت ها را؟
هنوز هم نه ؟
منبر های پوشالی تان
خبر را
در گوشتان زمزمه خواهند کرد
خبر واژگونی شان
در انتهای راهی
که هرگز
به
یک قدم هم
نرسید
یک قدم
به سوی نزدیک شدن
به انسان
یک قدم
به سوی نزدیک شدن
به عشق
Comments